شعرها قبل از سرودن، واژه هایی ساده اند که برای خون به پا کردن همه آماده اند ! . «قلب جسم» و «قلب روح» ما دو قلب منفک اند! «شاعر» و «دیوانه» تا اندازه ای هم مسلک اند! . هیچ کس فکری برای قشر جانی ها نکرد ! هیچ قانونی حمایت از روانی ها نکرد! . احتمالاً بعدِ مرگش هم فقیر و پاپتی ست شاعری که کارمند دستگاه دولتی ست! . در سر کارم همیشه «رسمیت ها» با من است! در زمان شعر هم محدودیت ها با من است! . وقت شعر، افتادن یک برگ را حس میکنم! در سر کارم حضور مرگ را حس میکنم! . یک نفر با کُت
دلیل و علت جدایی حمید گودرزی از همسرش ماندانا دانشور چیست؟
، یکی با مانتو میپایدم! چشمهایی شیشه ای در راهرو میپایدم! . پشت میزم یک نفر زیر نظر دارد مرا ! تا که با آن رفتگان قبل، بشمارد مرا! . پچ پچ بین در و دیوار میترساندم! دکمه ی آسانسور انگار میترساندم! . «ساعت کار اداری» وقت بیکاری ماست! «خانه رفتن» تازه آغاز گرفتاری ماست!